گرچه در دور تو اي دريادل کان دستگاه

شاعر : انوري

مدتي گرگان شبان بودند و دزدان محتسبگرچه در دور تو اي دريادل کان دستگاه
فتنها شد ذوشجون و قصدها شد منشعبواندرين دوران که انصاف تو روي اندر کشيد
کان نه اول حادثه است از روزگار منقلبسايه مفکن بر حديث انقلابي کاوفتاد
عافيت را کي تواند بود قامت منتصبدر خم دور فلک تا عدل باشد کوژپشت
زانکه کان پيوسته محبوسست و دريا مضطربکان و دريايي بنه در حبس دل بر اضطراب